زپوها

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

زپوها

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

بیوگرافی تام کلنسی

 بیوگرافی تام کلنسی



گذری به زندگی استاد
Thomas Leo “Tom” Clancy یا همان استاد تام کلنسی خودمان، یک نویسنده و تاریخ شناس آمریکایی است که در سال ۱۹۴۷ در ایالات متحده آمریکا به متولد شد و به دلیل تئوری های ارائه شده (او که در مورد جنگ سر بود) که شهرتی جهانی یافت البته نقش سازنده ایشان در دنیای گیم نیز برهانی شد بر این امر! کارنامه ایشان در زمره نویسندگی نیز به خوبی و روشنی حضور ایشان در دنیای گیم است چرا که حدود ۱۷ عدد از رمان های ایشان به رکورد پرفروش ترین رمان های در دوره زمانی انتشار خود دست پیدا کردند و حدود ۱۰۰ میلیون کپی از کتاب های ایشان به چاپ رسیده است. جدای از این دو بخش ایشان مالک باشگاه بیسبال Baltimore Orioles نیز بودند که در نوع خود جذاب به نظر می رسد. اما گذری بزنیم به دوران طفولیت و در کل زندگی ایشان: ایشان در مرکز درمانی MedStar FranklinSquare دیده به جهان گشود و در منطقه شمالی شهر Baltimore نمو یافت. او دومین فرزند از سه فزرند پدرش، Thomas Clancy، بود؛ فردی که در سازمان پست آمریکا مشغول به خدمت بود و به همراه زوجش، Catherine Clancy که در بخش اعتباری فروشگاهی کار می کرد، اوقات زندگی را می گذراند. با همه ای تفاسیر وی در سال ۱۹۶۵ فارق تحصیل شد اما هم چنان به تحصیل در دانشگاه Loyola ادامه داد و در سال ۱۹۶۹ با مدرک ادبیات انگلیسی خود را فارق از تحصیل دید. جالب است بدانید که اشان در دانشگاه مسئول کلوب شطرنج آن جا بود که بسیار متحیر کننده است. او در ادامه به خدمت در سپاه افسران رزور برای ارتش در آمد با اینکه فاقد شرایط لازم آن بود به دلیل نزدیک بینی چشمانش که عینک های او نیز دلیلیست بر این امر! بعد از این فعل و انفعالات وی به استخدام شرکت بیمه درآمد و پس از مدتی توانست شعبه ای از نمایندگی بیمه که تحت انحصار همسر پدر بزرگش(!) بود را بخرد. در همین برهات زمانی وی به نوشتن نیز می پرداخت البته در اوقات فراقت خود تا خود را سرگرم کند. تلاش های او سرمایه ی زیادی را برای اوبه ارمغان آورد به طوری که املاک او عبارت اند از یک کمپ تابستانی در همان محل تولد خود، عمارت سنگی که برآورد شده ۲ میلیون دلار قیمت داشته باشد و ۱۶۰۰ مترمربع ازیک penthouse که برآورد شده ۱۶ میلیون دلار قیمت داشته باشد و…!

زندگی در نگارش
او نویسندگی را در سال ۱۹۸۴ شروع نمود و شروع کار خود را با نگارش کتاب The Hunt for Red October کلید زد که با بازخورد و فروش بسیار خوبی رو به رو شد. از دیگر آثار کلنسی می توان به (Patriot Games (۱۹۸۷) ،Clear and Present Danger (۱۹۸۹)و(The Sum of All Fears (۱۹۹۱اشاره نمود که بعد ها به فیلم های تجاری بسیار خوبی تبدیل گردیدند تا آن جا که بازیگران معروفی هم چون Alec Baldwin ،HarrisonFord وBen Affleck در آن ها به ایفای نقش پرداختند. استاد کتاب های غیر داستانی زیادی نیز در مورد ارتش ایالت متحده و دیگر مسائل که جنبه Politic (بهتر است به فارسی ذکر نشود) دارند، نوشت و در این حیطه نیز ید طویلی دارد. حتی کتاب ها و بازی های زیادی نیز وجود دارند که تنها نام استاد، برندی شده است بر آن ها که در واقع ارزشی خاص به این کتب و بازی ها از این کار تعلق می گیرد! طی همین نگارش ها و این فعل و انفعالات که حاصل زحمات زیدا استاد بود، درآمدی بسی بسیار حاصل شد و این امر ضمیمیه ای شد بر انجام فعالیت های اقتصادی و دیگر کار ها که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.


استاد در دنیای جذاب گیم
کلنسی استارت کاری خود در عرصه گیم را با افتتاح استدیو Red Storm Entertainment زد و این فعل باعث شد تا نام پرآوازه او مهری شود بر طومار موفق ترین بازی های این استدیو! پس از مدتی این استدیو توسط کمپانی بزرگ یوبیسافت خریداری شد اما یوبیسافت نیز با احترام به کلنسی در هرصورت حضور فیزیکی و غیر فیزیکی او از نام او به عنوان برندی برای بازی های این استدیو استفاده نمود و این امر سنتی شد تا عنوان هایی نظیر: فرنچایز موفق Ghost Recon و Splinter Cell با برند نام استاد تام کلنسی عرضه و منتشر شوند. ابتدا بیایید تا بیشتر در مورد استدیو مذکور بدانیم. استدیو Red Storm در سال ۱۹۹۶ توسط استاد مرحوم تام کلنسی و Doug Littlejohns تاسیس شد و به ساخت بازی های رایانه ای می پردازد؛ اساس کار این استدیو که ۱۳۰ کارمند دارد را استاد تام کلنسی پای ریزی کرد پس استاد سهم به سزایی در استدیو دارد و خواهد داشت. شاهکار های استدیو و عنوان هایی که نام استاد در آن ها برده شده است ثمره درختی است که استاد کاشته لذا بیاید تا با هم به دو نمونه از این شاهکار ها اشاره کرده ویادی از آن ها بکنیم. ابتدا بیاید تا به سم مخفی کار بپردازیم بله فرنچایز موفق Tom Clancy’s Splinter Cell! این فرنچایز نامی را داراست که کمتر گیمری آن را تجربه نکرده حتی کسانی که به سبک مخفی کاری علاقه ای نیز ندارند عاشق این نام بوده و هستند. شما در این فرنچایز در نقش سم فیشر چالاک به مخفی کاری می پردازید و برای تحقق اهدافتان ( سازمان امنیت ملی آمریکا) به هر کاری دست می زنید. بازی باحس القایی سرد و تاریک شما را به عمق گیم پلی فرو می برد. نسخه های مختلف این بازی عبارت اند از: Tom Clancy’s Splinter Cell: Pandora Tomorrow که توسط یوبیسافت شانگهای ساخته و منتشر شد و دارای Mode های مختلفی بود و به اقتضای زمانه خود بسیار پیشرفته جلوه داده می شد، Tom Clancy’s Splinter Cell: ChaosTheory که با موتور گرافیکی بهینه Unreal Engine ساخته شد و بازخورد نسبتا خوبی داشت، Tom Clancy’s Splinter Cell: Essentials که برروی PSP منتشر شد و حس خاصی را به مخاطب القا می کرد، Tom Clancy’s Splinter Cell: Double Agent که هر چه گویند از آن کم گفتند، Tom Clancy’s Splinter Cell: Conviction که به نظرم یکی از بهترین نسخه این فرنچایز بودو آخرین نسخه این بازی یعنی Tom Clancy’s Splinter Cell: Blacklist که به واقع بهترین بود و داستان درگیر کننده اش انسان را به اعماق تفکر فرو می برد و … که طبق سازندگان ادامه خواهد داشت و به احتمال زیاد نسخه بعدی این بازی برروی کنسول های نسل هشتم منتشر خواهد شد. عنوان بعدی که می خواهیم از آن یادی کنیم سری Ghost Recon است که باز هم نام استاد برندی بود برآن! Tom Clancy’s Ghost Recon عنوایست tactical shooters که توسط استدیو Red Storm Entertainment ساخته شد. قسمت های مختلفی از این بازی به صورت سالیانه طی روندی منتشر شد و انتظار می رود تا هم چنان نیز منتشر شود و هم چنان جرقه ی امیدی وجود دارد. گفتنی ها را گفتیم و دیدید که استاد با کاشت نهالی، چه درخت پر ثمری را در دنیای گیم پدید آورد.


غروبی غم انگیز
سرانجام شمع عمر استاد متفکر تام کلنسی نیز رو به خموشی رفت و خاموش شد. ایشان در اولین روز از ماه اکتبر سال گذشته به دلیل بیماری نامعلومی وفات یافت. البته دوست ایشان آقای John Gresham منشا مرگ استاد را بیماری قلبی دانستند! به هر حال ایشان وفات یافتند ولی مهم این است که نام ایشان پابرجا ماند. ما نیز سعی کردیم به وظیفه خود عمل کرده و یادی از ایشان کنیم و گنگ بودن برند بودن نام ایشان بر بازی هارا برای شما قابل حل فرماییم. ما وظیفه خود دیدم تا این مقاله را برای یاد بود ایشان به نگارش در آورده و در محضر عموم ارائه دهیم تا شاید دینمان به ایشان را ادا کنیم. باشد تا این سنت پابرجا به ماند. امیدوارم که لذت حاصله از خواندن این مقاله را برای شما به ارمغان آورده باشیم و شما را به خوبی از گفته ها و ناگفته ها آگاه کنیم.

خرید و دانلود  بیوگرافی تام کلنسی


بیوگرافی جرونیمو

 بیوگرافی جرونیمو


جرونیمو (به زبان مسکالرو-چیریکاهوایی: Goyaałé، به معنای آنکه خمیازه می‌کشد) (۱۶ ژوئن ۱۸۲۹ – ۱۷ فوریه ۱۹۰۹) یکی از رهبران برجستهٔ سرخپوست در آمریکا بود که رهبری آپاچی‌های چیریکاهوا در جنگ‌هایی موسوم به جنگ‌های آپاچی علیه مکزیک و ایالات متحده که به زمین‌های قبیلهٔ آنان دست‌اندازی کرده بودند را برای چندین دهه برعهده داشت.



زندگینامه
جرونیمو در ۱۸۲۹ در دستهٔ آپاچی‌های بدونکوهه در نزدیکی رود تورکی در ایالت امروزی نیو مکزیکو که در آن زمان بخشی از خاک مکزیک بود اما خانواده‌اش آن را جز زمین‌های بدونکوهه می‌دانستند متولد شد. پدربزرگ او رئیس بدونکوهه‌ها بود و او سه برادر و چهار خواهر داشت. پس از مرگ پدر، مادرش او را پیش آپاچی‌های چیهنه برد و او با آنها بزرگ شد. در ۱۷ سالگی با دختری از دستهٔ ندنی-چیریکاهوا ازدواج کرد و صاحب سه فرزند شد.

در سال ۱۸۵۸ گروهی متشکل از ۴۰۰ سرباز مکزیکی به فرماندهی کلنل خوزه ماریا کاراسکو به کمپ جرونیمو در بیرون شهر خانوس، در زمانی که مردان در درون شهر مشغول داد و ستد بودند، حمله‌کرده و دست به کشتار زنان و کودکان زدند. همسر، فرزندان و مادر جرونیمو نیز از جمله کشته‌شدگان این حمله بودند. پس از این رویداد جرونیمو به انجام حملات انتقامی علیه مکزیکیان روی آورد. چنین بر می‌آید که عنوان «جرونیمو» نیز در همین زمان به او داده شد. وجه تسمیهٔ این نام به نبردی باز می‌گردد که جرونیمو در آن، بی توجه به گلوله‌های مرگباری که به سویش می‌آمد مرتب با چاقو به سربازان مکزیکی حمله می‌برد و آنان نام جروم مقدس (جرونیمو) را صدا می‌زدند. آمریکایی‌ها این را شنیدند و گمان بردند که نام واقعی او جرونیمو است و همین نام بر او باقی ماند.

جرونیمو پیوسته حملات و جنگ علیه استان‌ها و شهرهای مختلف مکزیک و سپس علیه مناطق آمریکایی در سرتاسر آریزونا، نیو مکزیکو و غرب تگزاس را ترغیب می‌نمود تا آنکه سرانجام در سال ۱۸۸۶ و پس از سال‌ها تعقیب و گریز، خود را تسلیم مقامات آمریکایی نمود. او به عنوان زندانی جنگی به شخصی نامدار بدل شد و در بازارهای مکاره حضور می‌یافت، هرچند هرگز به او اجازهٔ بازگشت به زادگاهش داده نشد. جرونیمو بعدتر از اینکه خود را تسلیم کرده بود احساس پشیمانی نمود زیرا معتقد بود به شروطی که برای این کار تعیین کرده بود توجهی نشده است.

جرونیمو در فوریهٔ ۱۹۰۹ از اسبش به‌هنگام رفتن به خانه فرو افتاد و تمام طول شب را در سرما درآنجا به‌صورت درازکش ماند تا آنکه یکی از دوستانش او را که به‌شدت بیمار شده بود یافت. جرونیمو در ۱۷ فوریهٔ همان سال بر اثر عوارض ناشی از ذات‌الریه در فورت سیل اوکلاهما درگذشت و همانجا در گورستان زندانیان جنگی آپاچی به خاک سپرده شد.

خرید و دانلود  بیوگرافی جرونیمو


بیوگرافی استیو وزنیاک

 بیوگرافی استیو وزنیاک


استیو وزنیاک؛ شریک موسس اپل، مهندسی که هرگز مدیر نبود۶استیو وزنیاک؛ شریک موسس اپل، مهندسی که هرگز مدیر نبود

وقتی در سال ۱۹۷۶ «استیو وزنیاک» (Steve Wozniak) مغز فنی شرکت اپل، به‌تنهایی دستگاه اپل I را طراحی کرد نظرها هم درباره‌ی کامپیوترها تغییر کرد؛ حالا می‌شد کامپیوتر را در قسمتی از چیدمان خانه قرار داد و به انجام امور شخصی با آن پرداخت. یک سال بعد اپل II، اولین کامپیوتر «شخصی»ای شد که توانست از نظر تجاری موفق باشد. در ادامه با دیجی‌کالا مگ باشید.

      ‌

در دهه‌های ۵۰ و ۶۰ میلادی، کامپیوتر واژه‌ای نبود که با صفت «شخصی» همراه باشد؛ اگر هم فردی تهیه‌اش می‌کرد اولا باید دانش کافی برای اتصال همه‌ی متعلقات آن را می‌داشت، در ثانی می‌بایست خیلی هم پول‌دار می‌بود و می‌توانست فضای کافی برای جا دادن یک دستگاه بزرگ را فراهم کند.

استیو

استیو وزنیاک یا به‌صورت کامل «استفن گری وزنیاک» (Stephen Gary Wozniak) درست میان بحبوحه‌ی پیشرفت دانش الکترونیک در ۱۱ام آگوست ۱۹۵۰ در سن‌خوزه ایالات کالیفرنیا در آمریکا به دنیا آمد. پدرش جِری، چندرگه‌ی‌ لهستانی-سوییسی و آلمانی بود و مادرش کرن هم آلمانی-ایرلندی-انگلیسی. موقع تولد نامش را استفان گذاشتند ولی مادرش دوست داشت استفِن صدایش کند. آخر هم هیچ‌کدام این‌ها جا نیفتاد و امروزه همه او را با نام استیو می‌شناسند. روحیه‌ی مهندسی از کودکی در استیو نمود داشت. اولین کامپیوترش را در ۱۳ سالگی ساخت. در دبیرستان هم خوره‌ی الکترونیک بود. ۱۹ ساله بود که با «استیو جابز» ۱۴ ساله آشنا شد و با هم یک جعبه‌ی آبی الکترونیک (‌Blue Box) درست کردند و با نفوذ به شبکه‌ی تلفن عمومی توانستند به‌رایگان از خدمات تلفن استفاده کنند.

اگر استیو جابز را مغز تجاری اپل بدانیم، استیو وزنیاک هم بی‌شک مغز فنی آن بود.

خیلی‌ها معتقدند تجارت الکترونیکی مصرفی و خانگی بیش از همه، وام‌دار شرکت اپل است. کامپیوتر این دو استیو، صنعت کامپیوتر را متحول کرد و این دستگاه‌ها را به منازل مردم آورد. اگر استیو جابز را مغز تجاری این شرکت بدانیم استیو وزنیاک هم بی‌شک مغز فنی آن بوده است. او از ابتدا مسحور دنیای الکترونیک بود، ولی هیچ‌وقت در مدرسه شاگرد اول نبود. در کلاس پنجم پروژه‌ای را شروع کرد تا یک فرستنده-گیرنده‌ی رادیویی خیلی بزرگ درست کند. سال بعد دستگاهی ساخت که می‌توانست بازی دوز را اجرا کند. در همان سال موفق شد گواهی فن‌ورزی رادیو هم بگیرد. هرچه بزرگ‌تر می‌شد پروژه‌های کامپیوتری‌اش هم پیچیده‌تر می‌شدند. وزنیاک در جایی گفته: « همه‌ی این‌کارها را خودم انجام می‌دادم؛ هیچ‌وقت نه کلاسی رفتم نه کتاب راهنمایی خواندم. فقط قطعات را آن‌طور که به ذهنم می‌رسید [و از نگاه کردن به نمونه‌های مشابه دریافته بودم] کنار هم می‌گذاشتم.»

6

بزرگ‌ترین و سرسخت‌ترین رقیب استیو وزنیاک خودش بود؛ همیشه سعی می‌کرد بهتر از نمونه‌ی فعلی را بسازد. اگر ابتدا کامپیوتری با ۲۰۰ تراشه می‌ساخت، تلاش می‌کرد دفعه‌ی بعد با ۱۵۰ و بعد با ۱۰۰ تراشه این کار را بکند. داستان اپل I هم به همین شکل بود. وقتی در شرکت معظم «هیولت پاکارد» یا همان HP مشغول به کار شد مهندس طراح ماشین‌حساب بود. در آن زمان به خاطر مشغله‌ی کاری ناچار شد از وقتی‌که به کامپیوترها اختصاص می‌داد کم کند. اما چندی بعد متوجه شد ماشین‌حساب هم به‌نوعی کامپیوتر است و تصمیم گرفت از قطعات کوچک آن به نام ریزپردازنده در پروژه‌هایش استفاده کند. موقعی که متوجه شد این تراشه‌ها چه‌قدر ارزان هستند (در قیاس با رایانه‌های گران‌قیمت آن زمان) فهمید که بالاخره می‌تواند یک کامپیوتر برای خودش داشته باشد، یک کامپیوتر «شخصی».

وازنیاک

اپل I هم از همین خورده‌ریزها درست شد. در گاراژ منزل استیو جابز و با دانش فنی استیو وزنیاک کاری صورت گرفت که مدت‌ها شرکت‌های بزرگی مانند IBM و HP در انجام‌اش عاجز مانده بودند.

وزنیاک

آن‌ها نام شرکت‌شان را اپل به معنای سیب در انگلیسی گذاشتند. وزنیاک دراین‌باره می‌گوید: «وقتی دفتر شرکت‌تان در گاراژ خانه‌تان باشد و کل «شرکت» متشکل از شما و رفیق‌تان، خیلی به اسمش فکر نمی‌کنید، اولین چیزی که به ذهن‌تان می‌رسد را انتخاب می‌کنید.»

استیو وزنیاک

کار این شرکت تازه‌تاسیس، یک سال بعد در ۱۹۷۷ به شکوفایی رسید. وزنیاک اپل II را طراحی و پیاده‌سازی کرد. البته می‌گویند این استیو جابز بود که جلوی وسواس بی‌پایان وزنیاک به اصلاح مداوم دستگاه را گرفت، وگرنه شاید هیچ‌وقت اپل II برای فروش آماده نمی‌شد. به‌هرحال این دستگاه، اپل را سر زبان‌ها انداخت و آن را به بازیگری اصلی در این صنعت بدل کرد.

استیو وزنیاک ملقب به «واز» (Woz) ابتدا به «دانشگاه کولورادو» (University of Colorado Boulder) رفت ولی والدین‌اش نتوانستند هزینه‌ی تحصیل او را در آن‌جا را بدهند و به‌ناچار درس را نیمه‌تمام گذاشت. چندی بعد دانشگاه کالیفرنیا در «برکلی» (‌Berkely) را به واسطه‌ی نزدیکی به خانه و هزینه‌های کم‌ترش انتخاب کرد. ولی سرنوشت این‌طور می‌خواست که دو استیوِ اپل با هم برخورد کنند. جعبه‌ی آبی‌ای که آن‌ها در این دانشگاه فروختند و جابز هر کدام را به‌قولی قالب دانشجویان کرد شروعی برای یک آینده‌ی پرشکوه بود. وزنیاک تعریف می‌کند که استیو جابز برای آن‌که دستگاه‌شان را بفروشد جلوی همه به واتیکان (کشور-شهری که مرکز مسیحیان کاتولیک است) زنگ زد.

«واز» چنان شیفته‌ی الکترونیک بود که جز هویه و قلع چیز دیگری را نمی‌شناخت.

واز چنان شیفته‌ی الکترونیک بود که جز هویه و قلع چیز دیگری را نمی‌شناخت. همین بی‌توجهی به اطرافیان بالاخره کار دستش داد و منجر به این شد که علی‌رغم چندین جلسه مشاوره، نتواند همسرش را از طلاق منصرف کند و درنهایت از هم جدا شدند. برخلاف زندگی خانوادگی، اوضاع در سرِ کار خوب پیش می‌رفت. شرکت اپل تا سال ۱۹۸۳ به ارزش ۹۸۵ میلیون دلار رسید. اما اختلاف دیدگاه او با جابز کم‌کم مشکل‌ساز شد.

بیوگرافی استیو وزنیاک

او مهندس الکترونیک بود و می‌خواست دستگاه‌های تولیدی شرکت‌شان باز (به معنای فنی) باشند ولی جابز دستگاهی می‌خواست که سر و ته‌اش در انحصار اپل باشد؛ یعنی حتی به دیگر کامپیوترها متصل هم نشود. وزنیاک سرانجام در سال ۱۹۸۵ از اپل جدا شد اما سهام‌دار آن باقی ماند.

استیو جابز و استیو وزنیاک

استیو وزنیاک، بعد از جدایی از اپل کارهای مختلفی را امتحان کرد. مدرک دانشگاهی‌اش را هم یک سال بعد در ۱۹۸۶ دریافت کرد. چندی بعد شرکتی راه ‌انداخت و نامش را CL9 گذاشت. برنامه این بود که تمام لوازم خانگی را از راه دور کنترل کنند. اما آن ایده دهه‌ها از زمانش جلوتر بود و در آن روزگار با اقبال عمومی مواجه نشد. وزنیاک به‌ناچار در ۱۹۸۹ شرکتش را فروخت.

9

در سال ۱۹۹۰ با استفاده از شهرتش به عنوان «نوآورترین مهندس دره‌ی سیلیکون» به همراه «میشل کاپور» (Mitchell Kapor) «بنیاد پیش‌گامان الکترونیک» (Electronic Frontier Foundation) را بنا گذاشت. هدف آن بود که با دور هم جمع کردن مغزهای کامپیوتر و اجازه‌ی قانونی از مقامات، برای مقابله با جرایم رایانه‌ای، سیستم‌های مختلف را هک کنند تا مشکلات آن‌ها مشخص شود.

زندگی نامه وزنیاک

وزنیاک در سال ۲۰۰۲ موسسه‌ی چرخ‌های زئوس (به انگلیسی Weels of Zeus یا به‌صورت مخفف WoZ) را راه انداخت. هدف توسعه‌ی فناوری GPS بی‌سیم بود. WoZ هم در سال ۲۰۰۶ تعطیل شد. استیو وزنیاک بعد از آن خودزندگی‌نامه‌اش را نوشت و با نام iWoz منتشر کرد. در فوریه‌ی ۲۰۰۹ به عنوان محقق ارشد به مجموعه‌ی Fusion-io پیوست که در زمینه‌ی ذخیره‌ی داده و سرورهای رایانه‌ای فعالیت می‌کند. چندی بعد هم به عضویت هیات مدیره‌ی آن درآمد. او از آن پس به سخنرانی در دانشگاه‌ها، نقد فناوری و کمک به خیریه‌های مختلف مشغول است.

‌‌‌‌       ‌   Woz

به نظر شما موفقیت‌های اپل به چه نسبتی مرهون استیو جابز و استیو وزنیاک است؟ فکر می‌کنید اگر در کشوری علوم فنی-مهندسی گسترش پیدا کنند بی‌آن‌که به علوم انسانی بهایی داده شود، نتیجه چه خواهد شد؟ آیا تحصیل‌کردگان این کشور به نیروی محرکی برای کشورهایی که علوم انسانی و مدیریتی را به تعالی رسانده‌اند بدل نخواهند شد؟ شما چه فکر می‌کنید؟


خرید و دانلود  بیوگرافی استیو وزنیاک