نظریه پردازان فرانسوی علاقمند به تمایز گذاری میان « فیلم» و « سینما» ، هستند . از نظر آنان جنبة «فیلمی» این هنر ، به رابطة آن با جهان پیرامون و جنبی سینمائی آن مستقیماً با زیبائی شناسی و ساختار درونی این هنر رابطه دارد . در انگلیس علاوه بر این بر این دو اصطلاح ، واژة سومی نیز وجود دارد . که آن مووی ، «Movie » است . که بر سومین جنبة پدیدة فیلم یعنی نقش آن به عنوان کالای اقتصادی ، دلالت می کند . این سه جنبه البته رابطة تنگاتنگی با یکدیگر دارند. و چیزی که از نظر یکی «Movie » است . ممکن است به نظر دیگری « فیلم » باشد . اما به طور کلی ما این سه اصطلاح را غالباً شبیه به هم بکار می گیریم . در صورتی که «Movie » را باید مثل تنقلات مصرف کرد .
سینما هنری است متعالی و با رایحه ای از زیباشناسی و فیلم فراگیرترین این سه اصطلاح و با حداقل مفاهیم ذهنی است .
تاریخ «Movie » ، « سینما » و « فیلم » ، اگرچه دوره ای کمتر از یک قرن و تنها چند دهة اخیر را در بر می گیرد اما ساختار تکاملی متراکم و بغرنجی را نشان می دهد . این امر تا حدودی نتیجة ماهیت انفجاری پدیدة فیلم است ، فیلم به عنوان یک رسانة ارتباطی به سرعت برای گروه کثیری از مردن قابل فهم شد . و این امر تا حدودی نیز به تصاعد هندسی تکامل تکنولوژی در قرن نوزدهم که با دوره های اقتصادی همراه بود مربوط می شود . که فیلم باید تکامل می یافت یا از بین می رفت .
هر یک از این سه تلقی ـ مووی ، فیلم و سینما ـ دامنة کارکردی از مستند سازی تا انبوه فیلمهای داستانی ، فیلم های تجریدی و پیشرو را در بر می گیرد . بخش اعظم این بخش تاریخی ، بخش میانی این تقسیم بندی را شامل می شود . زیرا در اینجاست که جنبه های سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی فیلم ، مهمترین دورة تاثیرات خود را طی می کند .
می توان میان تاریخ شکل هنری رمان ، در سیصد سال گذشته و تکامل فیلم ظرف هشتاد سال گذشته مقایسة جالبی صورت داد . این هر دو هنر به اقتضای نقش اقتصادی و تعداد فراوان مصرف کنندگانشان ، بیش از هر چیز دیگر ، هنرهای فراگیر بوده اند . هر یک از این دو با ریشه ای در ژورنالیسم، یعنی بعنوان یک رسانه برای ثبت وقایع در اولین مراحل پیدایش که مشخصة آن نوآوری و ابداع است تکامل یافته ، به سرعت به سرکردگی هنرهای دیگر دست یافته اند . و نظام پیچده ای از گونه های متفاوت را بیرون داده اند که در خدمت مخاطبهای متفاوتی قرار داشته اند . و سپس در رقابت رسانه ( رقابت فیلم با رمان ، وتلویزیون با فیلم ) به مرحلة دیگری از ثبت که عمدتاً با گرایش به ارزش های زیبایی شناختی و نخبه گرائی در مقابل جنبه های سرگرم کنندة عامه پسند مشخص شده اند ، وارد شده اند . درست همانطور که رمان ، فیلم را تغذیه کرده است .
همة متون تاریخ سینما ، سینما را به دو بخش مشخص صامت و ناطق تقسیم می کنند . دورة ما قبل تاریخ فیلم ، هم مراحل تکاملی همةمنادیان سینما توگراف و هم تکامل جنبه های خاصی از دیگر هنرهایی که در فیلم تاثیری مهم داشته اند . ( مثلاً ملودرامهای ملکه ویکتوریا ، و یا ارزشهای تصویری پرتره ، ) را در بر می گیرد . سالهای ۱۸۹۶ شاهد بر آمدن سینما از یک حقة سرگرم کننده به یک هنر اقتصادی آماده برای جهش است . پایان این عصر با پیدایش فیلمهای بلند داستانی مشخص می شود . دورة ۲۷ ـ ۱۹۱۳ ، شامل عصر صامت است در دورة ۳۲ ـ ۱۹۲۸ سینمای جهان در یک مرحلة انتقالی قرار دارد . این مرحله وجهه زیبایی شناختی فوق العاده ای برای ما ندارد . اما خود را به عنوان یک مرحلة مهم اقتصادی و تکنولوژیک مطرح می کند .
دورة ۴۶ ـ ۱۹۳۲ ، دوران طلایی تسلط هالیوود بر سینمای جهان است که این دوره تا امروزه و دورانهای اخیر نیز وجود دارد و هیچ قدرت سینمایی کشوری نتوانسته بر قدرت هالیوود بر سینمای جهان ذره ای بکاهد . طی این دوره ، فیلمها به بزرگترین موفقیتهای مالی دست می یابند . درست پس از جنگ جهانی دوم فیلم با رقابت تلویزیون رو در رو می شود .
با فروکش کردن آتش جنگ جهانی دوم ، تب اشتیاق به ((دیدن از راه دور )) یا همان تلویزیون اندک اندک بالا گرفت . در حالی که در سال ۱۹۴۸ تنها جهار کشور قدرتمند جهان ( آمریکا ، انگلیس ، فرانسه و شوروی ) قادر بودند از امواج تلویزیونی استفاده کنند ، اما دهة ۵۰ میلادی دوران فراگیری تلویزیون بود ، بطوریکه که تعداد این کشورها تا سال ۱۹۵۶ به ۳۵ سال کشور رسید و فقط طی چهار سال پس از جنگ ، ۱۰۸ ایستگاه پخش تلویزیونی توسط ارتباطات فدرال ، در آمریکا برپا شد . اشتیاق به داشتن تلویزیون به حدی بود که در ژاپن ، از هر چهار خانواده یک نفر صاحب تلویزیون بود . بدین ترتیب ، در حالی که که قیمت متوسط یک دستگاه تلویزیون ۳۰ هزار ین ، ( یعنی در حدود سه برابر دستمزد ماهیانه یک کارگر ) بود ، ۳۰ میلیون ژاپنی تلویزیون تماشا می کردند . ۱
سالهای ۶۰ ـ ۱۹۴۷ همزمان با رشد سینمای جهان ، سالهای واکنش فیلم به این رقابت است . اینک سینمای هالیوود ، اگر چه هنوز هم از لحاظ اقتصادی مسلط است ولی از نظر زیبایی شناختی به این گونه نمی باشد . رشد موج نوی سینمای فرانسه در دهی شصت ، شروع دورة هفتم تاریخ سینماست . نوآوریهای تکنولوژیک تلقی تازه ای از تولید فیلم با بودجه های اندک با احساس تازه ای از ارزش اجتماعی و سیاسی فیلم ، همه با هم ترکیب شدند تا خرده موجهای نویی در اروپای غربی ، آمریکای لاتین ، آفریقا و آسیا و سرانجام حتی در ایلات متحده و اروپای شرقی ایجاد کنند .
سینمای معاصر را از جهاتی سنتز نیروهایی دانست که در هر لحظه به نظر می آید ، یکی از آنها به فرمولهای سینمایی جهان سایه افکنده است . آنچه که در درک تاریخ سینما اهمیت دارد . مشاهدة این نکته است که چگونه هر یک از این عوامل اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، روانی و زیباشناختی با دیگر عوامل در مناسباتی پویا در هم می آمیزد . از آنجا که فیلم ظاهراً این چنین پیچده و بغرنج است . تاریخ سینما را می توان محصول تناقض متعددی دانست که استنتاج منطقی آنها خود به عنصری برای تناقض بیشتر تبدیل می شود . این نکته در همة سطوح ، از ریژ ترین تا عمومی ترین آنها را مشاهده کرد . مثلاً بازی یک بازیگر حاصل کشاکش میان نقش و شخصیت خود بازیگر است در این میان گاه شخصیت بازیگر مسلط است و گاه نقش او ، اما در هر حال حاصل جمع و استنتاج منطقی از این دو عامل امر سومی است ، یعنی بازی ، که خود یکی از عوامل متعددی یک واحد وسیعتر یعنی فیلم است .
تعداد بسیار اندکی از پدیده های تاریخ سینما را می توان با قوانین ساده علت و معلولی توضیح داد . اگر فیلم را اساساً محصولی اقتصادی در نظر بنگریم . در مورد فیلمسازان بسیاری که بدون توجه به واقعیتهای مربوطه کار می کنند . خود را نیز حفظ کرده اند چه می توان گفت . یا اگر بعضی از فیلمها را بر اساس تاثیرات سیاسی و اجتماعی شان بهتر بدانیم ، باید بیاد داشته باشیم که ممکن است علت این امور به طر کلی نه سیاسی ، بلکه ، شخصی و زیبایی شناسانه باشد . به طور خلاصه ، در تاریخ فیلم هدف ما نباید تعیین این نکته باشد که چه چیزی علت چیز دیگری است . بلکه باید بدنبال فهم این نکته باشیم که ، ( جه جیزی با چه چیز دیگری رابطه دارد .) در تاریخ سینما ، برای هر پدیدة مورد توجه ، حداقل سه توضیح امکان دارد . مهم نیست که کدام یک از این سه توضیح درست است . بلکه مهم تعیین چگونگی مناسبات این سه با یکدیگر و جهان ورای آنهاست .
فیلم ، به عنوان ماهیت فراگیر و مردمی اش ، بیش از هر هنر دیگری ، مناسبات مدام در حال تغییر قراردادهای اجتماعی را منعکس می سازد . گذشته از این فیلم بطور مستقل و منفک از دیگر هنرها و رسانه ها تکامل نیافته است . تاریخ فیلم را باید در متن گسترش و رشد دیگر رسانه های تکنولوژیک و در ارتباط با تکامل دیگر هنرهای غیر تکنولوژیک بررسی کرد .
عنوان پروژه : چند پروژه با زبان اسمبلی
قالب بندی : asm
شرح مختصر : این فایل شامل چند پروژه نوشته شده با زیان برنامه نویسی اسمبلی است. لیست پروژه های موجود عبارتند از :
سورس کد پروژه مرتب سازی حبابی با زبان اسمبلی
سورس کد پروژه چاپ دو جمله با زبان اسمبلی
سورس کد پروژه ساعت با زبان اسمبلی
سورس کد تبدیل اعداد به مبنای 2 با زبان اسمبلی
سورس کد تبدیل اعداد به مبنای 16 با زبان اسمبلی
سورس کد پروژه اتصال دو جمله با زبان اسمبلی
سورس کد پروژه تبدیل حروف کوچک به بزرگ در اسمبلی
سورس کد الگوریتم مرج سورت در اسمبلی
سورس کد پروژه تبدیل تاریخ میلادی به شمسی در اسمبلی
مسلما برای ساخت چنین دستگاهی نیاز به اطلاعات کافی در مورد ماهیت نور، روش کنترل توسط موبایل و تماس تلفنی و آشنایی با میکروکنترلرها می باشد.در این پایان نامه و در فصل اول اطلاعات کافی در مورد نور آورده شده است. در فصل دوم اطلاعاتی در مورد سیستم dtmf آورده شده است. در فصل با میکروکنترلرها آشنای می شویم و در فصل آخر با ساخت دستگاه آشنا خواهیم شد.
مقدمه
فصل اول: نور
فصل دوم: آشنایی با سیستم DTMF
فصل سوم: آشنایی با میکروکنترلر
فصل چهارم: مدار ساخته شده
نحوه ی کارکرد دستگاه
بلوک دیاگرام
شرح و تفسیر بلوک ها
برنامه میکروکنترلر
لیست قطعات استفاده شده
دیتاشیت میکروکنترلر مگا
منابع وماخذ
تعداد صفحات :85
فرمت فایل :Word با قابلیت ویرایش
همراه با پاورپوینت برای کنفرانس و دفاع از پروژه و پایان نامه
خلاقیت توان تولید اثری نو و مفید است (استرنبرگ و لیوبارت، 1999). نخستین خدمات عمده به مطالعه در مورد خلاقیت، در مکتب روان تحلیلی، روانشناسی کلنگر (گشتالت) و روانسنجی صورت گرفت. فروید (1908) اهمیت فرایند اولیه تفکر نامنطقی در خلافیت را خاطرنشان ساخت و برونداد خلاق را به عنوان شیوه موردپسند جامعه برای ابراز سایقهای پرخاشگری و جنسی ناهشیار و غیرقابل قبول برای قدرت یا عشق میدانست. روانشناسان کلنگر، به ویژه ورتایمر (1945) بر فرایندهای دخیل در یادگیری بینشی مانند تبدیل، وارونگی شکل - زمینه، وابستگی تأکید میکردند.
گیلفورد خلاقیت را توانایی فکری دانسته است و تفکر خلاق را که منجر به خلاقیت میشود یکی از انواع تفکر (تفکر واگرا) میداند، وی معتقد است در این نوع تفکر، اطلاعات به صورتی که ارتباطی به مطالب گذشته داشته باشند، شناخته شده و محصولی جدید ایجاد میکنند (Guilford, 1950).
با بررسی تعاریف خلاقیت ملاحظه میگردد در اغلب تعاریف، خلاقیت به عنوان نوعی توانایی که منجر به ایجاد و خلق چیزی جدید میگردد، قلمداد شده است. بنابراین میتوان عنوان نمود: خلاقیت عبارت از توانایی بالقوه در به وجود آوردن و ایجاد چیزهای تازه و نو در وجود انسانهاست.
این توانایی تنها در انحصار عده ای خاص نیست، بلکه در همه انسانها موجود است ولی میزان و امکان بروز و رشد آن در افراد مختلف متفاوت است. باتوجه به مطالب مذکور، میتوان گفت خلاقیت ویژگی است قابل پرورش که با استفاده از شیوههای مختلف میتوان آن را پرورش داد و عبارت است از ترکیب، تجمع و تلفیق عناصر موجود در صور نوین. همچنین خلاقیت به منزله ظرفیت دیدن روابط غیرمعمول و فاصله گرفتن از الگوهای سنتی تفکر، قلمداد شده است و عمل خلاقه؛ ارائه راه حل مناسب برای مسائل و مشکلات است.