زپوها

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

زپوها

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

دانلود کتاب رمان آلبوم خیال

 دانلود کتاب رمان آلبوم خیال


خونه ی قشنگی داشتیم ، با یه حیاط بزرگ و آجر فرش که یه حوض گردی وسطش بود ، برااینکه حوض تنها نباشه ، مادرم چند تا گلدون سفالی رو پیش اش گذاشته بود . پای دیوار آجریش باغچه ای پر از گل های مخملی و کنج حیاط چند خمره فیروزه ای که پر بودن از خاطره . و ایوان بلندی که با دو بازوی سنگیش سقف خونه رو تو هوا گرفته بود تا آفتاب تو چشم اتاق ها نخوره . وقتی ما بچه ها توش می دویدیم ، آجراش پاهامونو قلقلک می داد . چهار اتاق بزرگ داشتیم که پنجره شون رو به حیاط باز می شد و از تو درهای چوبی اونا رو با هم خودی کرده بود . اتاق سمت راستی که از همه بزرگتر بود ، پذیرایی مون بود و فقط وقتی که مهمون میومد ، درشو باز می کردن . توش که می رفتیم هواش بوی کفشای عید رو می داد . قسمت بالاش یه پیش بخاری داشت که دور تا دورشو نقش گل و میوه گچبری کرده بودن و دو تا پرنده سال ها بود که لای نقش هاش حبس بودن …. مادرم با تعجب از توی آینه نگاهی به من کرد : مهمون ؟ اونم این اول صبحی ؟! قلم رو توی سرمه دانش فرو کرد و از جلوی آینه بلند شد و کنار پنجره اومد . دید که افسر میانسالیه با دو سرباز مسلح که دم در با پدرم مشاجره شونه . مادر با دستپاچگی چادر سفید گلدارشو سرش کرد و دمپائی هاشو پوشید و به ایوان رفت و از اون بالا رو به پدرم گفت : « چیزی شده آقا ؟ » پدرم سرشو برگردوند وبا صدای گرفته ای گفت : « چیز مهمی نیس خانم ، شما برید تو . »
مادرم خواست تا به اتاق برگرده که ستون ایوان پر چادرشو سفت گرفت . وایساد . خاله طاهره هم چیدن صبونه رو ول کرد و به ایوان اومد و کنار مادرم ایستاد . « چی شده خانم ؟ » آرنج مادرم از زیر چادر لگدی به پهلوی طاهره زد : « ساکت باش ببینم موضوع چیه ؟ » گوش هام کوچکتر از اون بودن که بشنوم اون ژاندارم ها با پدرم چی کار دارن . اما دیدم که ژاندارم ها از حیاط بیرون رقتن و دم در وایسادن . پدرم که اومد تو ….

نویسنده / مترجم : هژبر میر تیموری زبان کتاب : فارسی حجم کتاب : 1.1 مگابایت نوع فایل : PDF تعداد صفحه : 117

خرید و دانلود  دانلود کتاب رمان آلبوم خیال


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.