بخشی از رمان:
فرناز دختر بسیار زیبا ومغرور دانشکده پزشکی تهران قلب
بسیاری از عاشقانش را با غرورش میشکند تا اینکه عشق باربد
که همانند او پرغرور و بسیار زیباست او را در هم میشکند
ولی باربد از شکسته شدن غرور او لذت میبرد و هردو برای
اعتراف گرفتن از یکدیگر دست به لجبازی های زیادی میزنند با
نامزدی آندو محبتها آشکار میشود ولی چند روز قبل از مراسم
عروسی، مشکل بزرگ فواد برادر فرناز در خارج از کشور باعث
مسافرت باربد به لندن میشود و بعد از چندی او دیگر باربد
عاشق گذشته نیست ..
آغاز کتاب:
باد سرد پاییزی به صورتم تازیانه می زد، زیپ پالتویم راتا روی
چانه بالا کشیدم و بی صبرانه به انتظار تاکسی ماندم. دردل
مدام به فواد بدوبیراه می گفتم که حاضر نشده بود قید
خوابش را بزندو مرا به دانشگاه برساند. اگرچه فواد تمام شب
گذشته را شیفت شب بود ودر بیمارستان به مداوای بیماران
مختلف پرداخته بوداما باز هم انتظار داشتم که مرا در این های
سرد به دانشگاه برساند و ......................
نویسنده:اعظم طهماسبی
با خرید این محصول از ما حمایت کنید.
با تشکر :AlirezA