دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی
دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی
در فضای خفقان آور و ترسناکِ میانتان هر روز برای زنده ماندن کمی بیشتر از قبل دست و پا زدم.
نه اینکه زندگی کردن را یادم نداده باشند… نه..!!
فقط میانِ این دود و باروت، هر روز کمی بیشتر از دیروز نفس کشیدن را فراموش کردم..
خط فرضی و قرمز میان حفره های تفنگِ شما، مرز میانِ احساس و زندگی ام را ساخت…
پابرهنه و محکم، در این فضای کوچک و مرگبار ایستادم و از احتمالِ کشیده شدنِ هر لحظه ی ماشه هایتان نهراسیدم..
اما شما فراموش کردید که قلب و سینه ی من جایگاه و ماوای اول و آخرِ گلوله هایتان خواهد بود!
زینب
سهشنبه 5 بهمن 1395 ساعت 10:46